^︵^ عشق مجازی ^︵^

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ ^︵^ عشق مجازی ^︵^ خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

 
امام زمان

قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :

(إِنّی لاَمانٌ لاِهْلِ الاْرْضِ كَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاِهْلِ السَّماءِ)[1]

همانا، من، امان و مایه ایمنى براى اهل زمینم; همان گونه كه ستاره ها، سبب ایمنى اهل آسمان اند.

شرح

این كلام، قسمتى از جواب هایى است كه امام زمان(علیه السلام)، در پاسخ به نامه ى اسحاق بن یعقوب فرموده است. اسحاق در این نامه، از علت غیبت سؤال مى كند. حضرت بعد از جواب و بیان علّت غیبت، به این نكته اشاره دارد كه وجود امام در غیبت، بى فایده و اثر نیست; از فواید امام این است كه وجود او سبب ایمنى براى اهل زمین است; همان گونه كه ستارگان آسمان مایه ى ایمنى براى اهل آسمان اند. در روایات صحیح دیگرى نیز به همین مضمون اشاره شده است. در آن روایات آمده است: اگر حجت در زمین نباشد، زمین و اهل آن، دگرگون و مضطرب خواهند شد.

در تشبیه امان بودن امام زمان(علیه السلام) براى اهل زمین، به امان بودن ستارگان براى اهل آسمان، وجوه تشابهى نهفته است كه به دو مورد از آن ها اشاره مى كنیم:

1. همان گونه كه از جهت تكوینى، وجود ستارگان و كیفیّت وضع آن ها موجب امان و آرامش كرات و سیارات و كهكشان هاست، وجود امام زمان(علیه السلام) نسبت به موجودات زمین نیز چنین است.

وجود امام در غیبت، بى فایده و اثر نیست; از فواید امام این است كه وجود او سبب ایمنى براى اهل زمین است; همان گونه كه ستارگان آسمان مایه ى ایمنى براى اهل آسمان اند. در روایات صحیح دیگرى نیز به همین مضمون اشاره شده است. در آن روایات آمده است: اگر حجت در زمین نباشد، زمین و اهل آن، دگرگون و مضطرب خواهند شد

2. همان گونه كه به سبب ستارگان، شیاطین از آسمان ها رانده شدند و امان و آرامش براى اهالى آسمان ها، از جمله ملائكه فراهم شد، وجود امام زمان(علیه السلام) نیز تكویناً و تشریعاً سبب طرد شیاطین از اهل زمین، خصوصاً انسان ها خواهد بود.

 

پی نوشتها :

[1]. كمال الدین، ج2، ص485، ح10 ; الغیبه، شیخ طوسى، ص292، ح247 ; احتجاج، ج2، ص284 ; إعلام الورى، ج2، ص272 ; كشف الغمه، ج3، ص340 ; الخرائج و الجرائح، ج3، ص1115 ; بحارالأنوار، ج53، ص181، ح10 .

بخش مهدویت تبیان

[ پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:55 ] [ حبیب ]

[ ]

 

سفیانی

 

سفیانی از دردسرسازترین شخصیتهایی است که پیش از ظهور خروج می کند. بخشی از اعمال او پیش از ظهور و بخشی از آن پس از ظهور اتفاق می افتد.

 

قیام سفیانی بی شک ناشی از انتقام است. چرا که شعار او «انتقام! آتش» است. (1) جنگ سفیانی و حضرت مهدی (عج) برای دین است و این جنگ از زمان ابوسفیان خاموش ماند، با فتنه ها و توطئه ها درآمیخت و در نهایت در همان قبیله ی بنی کلب، از میان چشمهای خون آلود سفیانی ظاهر می شود.

ماجرا این است که هر چه پیامبر اکرم (صلوات الله علیه آله) فرمود، عکس آن در خاندان لعینان گفته شد و مردم نیز به همین راه نادرست دعوت شدند. در جای جای تاریخ اسلامی این تقابل را می توان دید. ابوسفیان با پیامبر اکرم (ص) جنگید، معاویه با امیرالمؤمنین (علیه السلام)، یزید با امام حسین (علیه السلام) و سفیانی نیز با قائم محمد (عج) خواهد جنگید. (2)

در این مختصر به عملکرد او در دوران حکومت کوتاه و بی سرانجامش می پردازیم.

شروع شورش

سفیانی از «وادی یابس» خروج می کند.(3) وادی یابس مرز بین اردن و سوریه است. هم زمان با او «یمانی» و «سید خراسانی» خروج می کنند و هر دوی آنها حق هستند.

سفیانی لشکری با سیصد و شصت سواره فراهم می کند و به سمت سوریه حرکت می کند.(4) در این راه، ابقع و اصهب را که تشنه ی قدرت هستند به قتل می رساند و خاندان آنها را نیز نابود می کند تا بتواند حکومت را تصاحب کند.

در ماه رمضان، سی هزار نفر از قبیله ی بنی کلب با سفیانی بیعت می کنند تا در مسیر نامشروعش او را یاری کنند. (5)

سپاه سفیانی، سپاهی است با خوی وحشی گری و خونریزی. آنها در کنار رود فرات، با لشکریان ترک و روم می جنگند. مردان را می کشند و زنان را به اسارت می برند.

او پس از این سپاهی بزرگ به مکه می فرستد که این سپاه هرگز به مکه نمی رسد. چرا که خداوند مکه را حرم امن الهی قرار داده است. پیش از رسیدن سپاه به مکه، در منطقه ای که به بیداء معروف است، زمین دهان باز می کند و سپاه را فرو می بلعد

 

برخی از جنایات سفیانی

سفیانی که کینه ی عجیبی از شیعیان دارد، برای سر آنها جایزه تعیین می کند و این زمانی است که همسایه به همسایه هجوم می برد تا سرش را برای جایزه ببرد! (6)

همچنین هفتاد نفر از عالمان دینی را می کشند و رهبر آنان را سفیانی به دست خود خاکستر می کند. علمایی که به گفته ی صادق آل رسول (علیه السلام) جای خالی یک نفر از آنان را نمی توان پر کرد. (7)

همچنان سفیانی، کسی است که مزار شریف پیامبر اسلام (ص) را ویران می سازد. (8)

تصرفات

سفیانی در مدت شش ماهه ی پیش از ظهور، موفق می شود پنج منطقه را تصرف کند که این مناطق شامل: سوریه، عراق، اردن، فلسطین و بخشی از عربستان می شود. این مناطق به «کُوَر خَمس» معروف اند. (9)

سفیانی مرکز حکومتش را در شام قرار می دهد.

 

قیام سفیانی بی شک ناشی از انتقام است. چرا که شعار او «انتقام! آتش» است. جنگ سفیانی و حضرت مهدی (عج) برای دین است و این جنگ از زمان ابوسفیان خاموش ماند، با فتنه ها و توطئه ها درآمیخت و در نهایت در همان قبیله ی بنی کلب، از میان چشمهای خون آلود سفیانی ظاهر می شود

 

او سپاهی نیز به ایران گسیل می دارد که این سپاه در فارس توسط نیروهای سید خراسانی متوقف می شود.

با یمانی نیز می جنگد و او را شکست می دهد. حکومت سفیانی در کل 9 ماه طول می کشد که سه ماه آن در دوران ظهور و شش ماه آن در غیبت است. (10)

او پس از این سپاهی بزرگ به مکه می فرستد که این سپاه هرگز به مکه نمی رسد. چرا که خداوند مکه را حرم امن الهی قرار داده است. پیش از رسیدن سپاه به مکه، در منطقه ای که به بیداء معروف است، زمین دهان باز می کند و سپاه را فرو می بلعد. (11)

آخر و عاقبت

سفیانی که خبر بلعیده شدن سپاهش را می شنود می ترسد و می گریزد. در این میان با سپاه حضرت مهدی (عج) رو به رو می شود. سپاهیان او هلاک می شوند و سفیانی بدست امام و یا یکی از یاران او به هلاکت می رسد.

 

پی نوشتها:

1.الغیبة نعمانی، ص 135

2.بحارالانوار، ج 52، ص 182 

3.کمال الدین، ص 651

4.یوم الخلاص، ص 671

5.همان.

6.الغیبة شیخ طوسی، ص 273

7.بحارالانوار، ج 52، ص 220

8.الزام الناصب، ج 2، ص 166

9.شش ماه پایانی، ص 80

10. الغیبة نعمانی، ص 202؛ به نقل از آخرین نشانه های ظهور، ص 10

11.منتخب الاثر، ج3، ص91

بخش مهدویت تبیان

[ پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:52 ] [ حبیب ]

[ ]

در میان مسیحیان از دورانی سخن گفته می شود که در آن بازگشت حضرت عیسی (ع) روی خواهد داد

 

رجعت مسیح در کتاب مقدس بیش از سی صد بار ذکر شده است و چندین باب کامل به این موضوع اختصاص دارد.[۱] طبق عقیدۀ مسیحیان، مسیح دوباره در آخر الزمان می آید و برنامه نجات را کامل خواهد کرد. آنان بر این باورند که در بازگشت مسیح، جهان روی سعادت را خواهد دید و جهان، پس از ظهور آن منجی در صلح و صفای کامل به سر خواهد برد و جنگ و خون ریزی از جهان رخت بر می بندد و امتی بر امتی شمشیر نخواهد کشید.[۲]

 

در فرهنگ مسیحی و کتاب مقدس اعتقاد غلبه حق بر باطل در این دوران روشن است و از دیدگاه ایشان منجی مسیح می باشد. او است که پایان جهان را بسیار نزدیک می دید و مردمان را به توبه و بازگشت به سوی خدا دعوت می کرد و می گفت تنها کسانی بخشوده و رستگار خواهند شد که پیش از رسیدن آن روز خود را از گناه شسته و شایستۀ برخورداری از رحمت الاهی باشند.[۳] همچنین در کتاب مقدس برای ظهور منجی علائم و نشانه هایی ذکر شده است که عبارت اند از: مسیح زمانی ظهور می کند که مردم مجرم اند و ظلم دنیا را فرا گرفته است؛ قوم ها و ممالک جهان با یکدیگر به ستیز بر خواهند خواست و در جاهای مختلف، قحطی و زمین لرزه روی خواهد داد؛ بعد از آن مصیبت ها خورشید تیره و تار شده و ماه دیگر نور نخواهد داشت.[۴]

آخر الزمان در دین یهود

در دین یهود به کرات به «روزهای آخر» یا «روز خداوند» (یوم یهوه) اشاره شده است.

روز خداوند روزی است که سیر تاریخ جهان به نقطۀ غایت و کمال خود می رسد. این آیندۀ درخشان در اطراف شخصیت «ماشیح» که از جانب خداوند مأموریت خواهد داشت تا این دوران تازه و پر از شگفتی ها را آغاز کند تمرکز خواهد یافت. تلمود بارها به ماشیح و مأموریت او اشاره کرده است.[۵]

زمان ظهور ماشیح به واسطۀ بروز ناراحتی های سیاسی که به جنگ های سخت منجر خواهد گردید، مشخص خواهد شد. چنان که گفته شده است: هر وقت ببینی که دولت ها با هم به جنگ می پردازند منتظر قدوم ماشیح باش چون در دورۀ ابراهیم نیز چنین شد و هنگامی که دولت ها با هم به جنگ پرداختند برای ابراهیم نجات حاصل گردید.[۶]

ظهور ماشیح با سختی ها و مشقت های طاقت فرسا همراه خواهد بود و پیش از ظهور او آشفتگی و فساد در جهان به حد اعلی خواهد رسید و مشکلات و سختی های زندگی تقریباً غیر قابل تحمل خواهد شد.[۷] این کشمکش ها و جنگ ها میان دولت های جهان، جنگ های گوگ و ماگوگ (یأجوج و مأجوج) نام دارد.[۸] ، [۹]

البته به اعتقاد مسیحیان، عیسی همان مسیح (ماشیح) است که ظهور کرده است و به همین جهت به ایشان عیسی مسیح می گویند.

[۱]. انجیل متی، ۲۴و ۲۵؛ انجیل مرقس، ۱۳؛ انجیل لوقا، ۲۱٫

[۲]. اشعیا، ۴:۲٫

[۳]. مرقس، ۱، ۱۴-۱۵، متی ۳، ۲و۶٫

[۴]. یوحنا، ۲، ۱۸، تسالونیکان،۱، ۷-۸٫

[۵]. خدا، جهان، انسان و ماشیح در آموزه های یهود، ص ۲۵۷٫

[۶] پیدایش ۱۴٫

[۷] اشعیا، ۶۰،۲۱؛ حزقیل، ۳۸، ۳۹٫

[۸] همان.

[۹] برگرفته از: اصغری، محمد جواد، مجله تخصصی کلام اسلامی، ص ۸۸- ۹۶، تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۶۲ (با تلخیص و ویرایش).

برگرفته از اسلام کوئست / ظهور12

[ پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:48 ] [ حبیب ]

[ ]

 

إِنِّی‏ سِلْمٌ‏ لِمَنْ‏ سَالَمَكُمْ‏ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُم‏

از یکی از بزرگان اهل معنی پرسیدم: علت این که عصرهای جمعه دل انسان می‌گیرد و غمگین می‌شود چیست؟ فرمود:«چون در آن لحظه قلب مقدّس امام عصر (ارواحنافداه) به سبب عرضه‌ی اعمال انسان ها، ناراحت و گرفته است، آدم و عالم متأثر می‌شوند. او قلب و مدار وجود است.»

 

 

حقیقت لقای الهی

در دعای ندبه وقتی جریان دعا به حضرت صاحب الزمان (ارواحنافداه) می‌رسد، چنین عبارتی آمده است: «یَاابْنَ مَنْ دَنَی فَتَدَلیَّ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنَی دُنّوا وَاْقتِرابا مِنَ اْلعَلِیِّ اْلاَعْلَی»،(1) یعنی می‌خواهیم از جدایی امام عصر (سلام الله علیه) ناله کنیم و آرزوی وصال داشته باشیم، این آخرین سخن انسان است، گویا کامل ترین مقامی است که در مورد بنده وجود دارد.

در قرآن شریف نیز در باره معراج پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) آمده است: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلََّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى»(2) سپس نزدیک و نزدیک‌تر شد تا جایی که به اندازه‌ی دو کمان یا نزدیک‌تر شد. این درخواست، مرتبه‌ی بسیار بلندی است و به همه کس داده نمی‌شود، حتی انبیای اولواالعزم اما می‌توان به آن نزدیک شد.

حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرماید: خداوندا این نورانیت و بصیرت قلوب که اولیاء از تو خواستند و خواهش نمودند که به نورانیت آن، واصل به تو شوند، چه بصیرتی است؟ بار الها، این حجب نور که در لسان ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) ما متداول است، چیست؟ این معدن عظمت و جلال و عزّ قدس و کمال چه چیزی است که غایت مقصد آن بزرگواران است، و ما تا آخر از فهم علمی آن هم محرومیم، تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟ خداوندا، ما که بندگان سیه روی سیه روزگاریم، جز خور و خواب و بغض و شهوت از چیز دیگر اطلاع نداریم و در فکر اطلاع هم نیستیم، تو خود نظر لطفی به ما کن و ما را از این خواب بیدار و از این مستی هوشیار فرما.(3)

امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از تمام انبیا و اوصیاءشان به جز پیامبر خاتم (صلوات الله علیه و آله) و وصّی ایشان برترند. ایشان بهترین ارتباط را با خداوند دارند. این لطفی از الطاف الهی است که ما از امت این پیامبر و این امام هستیم. در روایات آمده است که انبیای گذشته اگر در جایی گرفتار می‌شدند به ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) متوسل می‌شدند، ولی ما با این که جزو امت ایشان هستیم، این قدر عقب افتاده ایم. به راستی چرا باب الله را رها کرده‌ایم؟

ما هنوز به این نور نرسیده ایم، امّا ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) بدان رسیده اند، با این حال، همین نور را نیز حجاب می‌دانند. در ادامه حضرت امام (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرماید: «در هر صورت برای اهلش همین یک حدیث کفایت می‌کند تمام عمر خود را صرف کنند برای تحصیل محبت الهی و اقبال وجه الله». اگر انسان ارتباط خود را با خدا قوی کند، خواهد دید که محجوب و محروم نمی‌شود. برخی از نکات، بسیار عجیب است.

از یکی از بزرگان اهل معنی پرسیدم: علت این که عصرهای جمعه دل انسان می‌گیرد و غمگین می‌شود چیست؟ فرمود:«چون در آن لحظه قلب مقدّس امام عصر (ارواحنافداه) به سبب عرضه‌ی اعمال انسان ها، ناراحت و گرفته است، آدم و عالم متأثر می‌شوند. او قلب و مدار وجود است.»

پس بیاییم ارتباط خود را قوی‌تر کنیم و رفاقت داشته باشیم؛ آن هم با کسی که بیش از همه به او محتاجیم و گردن ما حق دارد. امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از تمام انبیا و اوصیاءشان به جز پیامبر خاتم (صلوات الله علیه و آله) و وصّی ایشان برترند. ایشان بهترین ارتباط را با خداوند دارند. این لطفی از الطاف الهی است که ما از امت این پیامبر و این امام هستیم. در روایات آمده است که انبیای گذشته اگر در جایی گرفتار می‌شدند به ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) متوسل می‌شدند، ولی ما با این که جزو امت ایشان هستیم، این قدر عقب افتاده ایم. به راستی چرا باب الله را رها کرده‌ایم؟

 

پی نوشت ها:

1. مفاتیح الجنان،دعای ندبه

2. نجم، آیه 9

3. شرح چهل حدیث،432

بخش مهدویت تبیان

[ پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:48 ] [ حبیب ]

[ ]

 

 

 

 

فقیه فقید، و عارف دانای راز، حضرت آیة الله بهجت که به تعبیر مقام معظم رهبری، سرچشمه پایان ناپذیر فیوضات معنوی بودند، یکی از نمونه‌های انتظار فرج است، آنچه می‌خوانید درباره انتظار فرج و تحصیل مقدمات آن است .

 

همه می‌دانیم زعیم ما در این زمان غیبت، دست بسته و زندانى است و حق ندارد در میان جمعیت، خود را معرفى کند و نشان دهد.

آقایى گفته بود: در خواب دیدم گروهى آمدند از شهر عبور کنند، مخفیانه با هم وعده گذاشتند که خود و جاى خود را پنهان کنند و پس از خرید از بازار و انجام کارهایشان، یکى یکى در محل و یا قهوه خانه اى خاص همدیگر را ببینند. ـ نعوذُبالله ـ مثل قاچاقچى ها و دزدها که از شهر و اهل آن در وحشتند، جدا جدا و یکى یکى در فلان محل یا قهوه خانه یکدیگر را ملاقات کنند.

 تا اینکه در خواب دیدم دور هم جمع شدند، همه آدم هاى نورانى بودند، به حدى که نمی‌شناختم رییس آن ها کدام است، و مُعَمم نبودند، جز یکى از آن ها ولى از بس نورانى بودند، تشخیص نمی‌دادم که او رییس است. یکى از آن ها درباره من چیزهایى می‌گفت، خبرهایى می‌داد. یک مرتبه یکى از آن ها به او اشاره کرد که دیگر نگو، و او ساکت شد، از اینجا فهمیدم که رییس همان شخص است و متوجه شدم که مُعَمم در میان آن ها فقط او بود.

 بله، کار صاحب ما ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ نعوذ بالله به جایى رسیده که یقین داریم بسیارى از حکومت ها، او و یارانش را مفسد و جانى و اخلالگر می‌دانند و اگر به آن‌ها دسترسى پیدا کنند، اعدام می‌کنند! اگر ما او را نمی‌شناسیم، او همه ما را می‌شناسد و می‌داند و می‌بیند.

بالاخره، در این عصر بین ما و زعیم ما فاصله افتاده و او گرفتار است، خدا می‌داند اگر نُواب اربعه زیادتر بودند، چه بلاهایى بر سر آنها می‌آوردند! اگر چه علماى بزرگى هم چون شیخ مفید ـ قدس سره ـ بوده اند، ولى نواب اربعه از جهاتى راجح بوده‌اند.

هر شخصى باید برنامه اصلاحیه اى براى خود تهیه کند؛ به این صورت که مشخص کند این ها اصول اعتقاداتى است که من به آن ها یقین دارم، در زمینه توحید و نبوت و امامت و... و این ها معتقدات بنده است و از روى دلیل بدان عقیده دارم، خواه اظهار بکنم یا نکنم، و خواه چیزى اتفاق بیفتد، یا نیفتد

آیا با وجود این می‌شود در این زمان غیبت کارى کرد؟! آیا مقاتله و جهاد، بر ضرر مسلمانان تمام نمی‌شود؟! حال اگر مقاتله نشد و یا نکردیم، آیا راهى براى اصلاح خود و اصلاح دیگران و جامعه داریم یا نه؟ آیا راهى جهت حفظ خود از فساد و اصلاح فاسدهاى قابل اصلاح در جامعه وجود دارد یا خیر؟

 به گمان بنده این یک راهى است که هیچ کس نمی‌تواند انکار کند که نشدنى است، و یا این که پیش نمی‌رود و بى نتیجه و بى فایده است. و در عین حال، اشکالاتى و معذوراتى را که راه هاى دیگر دارند، ندارد.

آن راه این است که هر شخصى باید برنامه اصلاحیه اى براى خود تهیه کند؛ به این صورت که مشخص کند این ها اصول اعتقاداتى است که من به آن ها یقین دارم، در زمینه توحید و نبوت و امامت و... و این ها معتقدات بنده است و از روى دلیل بدان عقیده دارم، خواه اظهار بکنم یا نکنم، و خواه چیزى اتفاق بیفتد، یا نیفتد، حتى اگر حکومت، دست سفیانى بیفتد و من مجبور شوم که از روى تقیه به او بگویم: «أَلْحَق مَعَک»؛ (حق با تو است.) ـ چون اگر نگویم کشته می‌شوم، و یا نزدیکان و دوستانم کشته می‌شوند ـ اشکالى نداشته باشد.

پس از آنکه انسان برنامه خود را درست کرد، باید اول خودش به آن التزام عملى داشته و به آن متعهد شود تا از ناحیه آخرتى خاطر جمع گردد و پس از آنکه خود را با این برنامه اصلاحى اصلاح کرد، می‌تواند دیگران را، هر چند افراد مُنصِف را، با خود هم عقیده کند، و تدریجا به افراد بگوید که این عقیده من است و این هم دلیل من.

به این ترتیب، هر کس می‌تواند کم و بیش دیگران را در برنامه صحیح خود داخل کند. آن افرادى که به این برنامه عمل می‌کنند اول خود را اصلاح می‌کنند و بعد به نوبه خود با فرد سومی‌مطرح می‌کنند، و مانند شخص اول او را به طریقه صحیح خود دعوت می‌کنند.

آیا با وجود این می‌شود در این زمان غیبت کارى کرد؟! آیا مقاتله و جهاد، بر ضرر مسلمانان تمام نمی‌شود؟! حال اگر مقاتله نشد و یا نکردیم، آیا راهى براى اصلاح خود و اصلاح دیگران و جامعه داریم یا نه؟ آیا راهى جهت حفظ خود از فساد و اصلاح فاسدهاى قابل اصلاح در جامعه وجود دارد یا خیر؟

 بدین ترتیب، هر طالب اصلاحى از روى برنامه و ادله صحیحه وقتى خود را اصلاح کرد، دومی ‌و سومی ‌و چهارمی ‌و ... را اصلاح می‌کند، و کار به جایى می‌رسد که محیط و افراد جامعه همه صالح می‌شوند. آیا این مطلب قابل تشکیک است؟!

با این راه، اهل ایمان و عُقلا و اهل انصاف صالح می‌شوند، و لازم نیست شمشیر به دست بگیریم و با اهل باطل محاربه کنیم و یا با اهل حق محاربه کنیم؛ زیرا در جنگ شروط محاربه لازم است که براى همه و همیشه میسر نیست؛ ولى ما با این راه می‌توانیم شرایطى را فراهم نماییم که گروه هاى بسیار و جامعه را اصلاح کنیم و شرط آن چیزى جز اصلاح خود و اصلاح غیر، نیست.

اگر کسى در این کار جدى باشد، گمان نمی‌کنم پشیمان شود، و اگر این برنامه به دست افراد منصف افتاد، دیگرى را اصلاح می‌کند و آن دیگرى هم همین طور، و در نتیجه، برخلاف امراض مُسرى، اصلاحات مسرى، تحقق پیدا می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید:

«وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنمَآ أَحْیَا الناسَ جَمِیعًا»(2) هر کس یکى را احیا کند، گویا همه مردم را احیا کرده است.

 منظور از حیات در این آیه شریفه، نجات دادن از ضلالت و گمراهى در دین است.

این راه اصلاح را نباید کَالعَدَم و نشدنى حساب کنیم، و گرنه پشیمان می‌شویم از این که می‌توانستیم عادل و صالح فراهم کنیم و نکردیم، و در وُسع ما بود و قدرت داشتیم که دنیا را به امن و امان و عدالت وادار کنیم و نکردیم.

 

پی نوشت:

1. بحارالانوار، ج 51، ص 356؛ الغیبة طوسى، ص 384.

2. سوره مائده، آیه 32.

بخش مهدویت تبیان

[ پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:48 ] [ حبیب ]

[ ]

حضرت مهدي(ع) همنام با پيامبر(ص) و هم لقب با آن وجود شريف است. نام آن حضرت، محمد و لقب او ابوالقاسم است. در بعضي احاديث معتبر، تصريح به اين نام در مجالس عمومي منع شده است.(ترجمه، مكيال المكارم، ج2،ص188)
پيامبر(ص) مي‌فرمايد: «لا يسمه باسمه ظاهراً قبل قيامه الا كافر به»؛«در آشكارا نام او را تا قبل از قيام او، جز كافر به او نمي‌برد».(مستدرك الوسايل، ج12، ص285)
امام باقر(ع) نيز فرموده است: «لا يسمي حتي يظهر امره»؛«نام او نبايد برده شود تا اينكه امر (قيام) او آشكار شود».(كافي، ج1، ص525)
امام رضا(ع) نقل شده است: «لا يسمي باسمه بعد غيبة احد حتي يراه و يعلن باسمه فليسمه كل الخلق»؛«كسي نام او را پس از غيبت او نبرد تا زماني كه او را ببيند و نامش آشكار شود و تمام مردم نام او را ببرند».(مستدرك، ج12، ص285)
امام حسن عسكري(ع) مي‌فرمايد: «لا يحل لاحد ان يسميه و يكنيه بكنيته الي ان يظهر الله دولته و سلطنته»؛« براي هيچ كس حلال نيست كه نام و كنيه او را ببرد تا وقتي كه خدا دولت و حكومتش را آشكار سازد.(مستدرك، ج12،ص285).

بر اساس اين دسته از روايات ـ كه نام بردن آن حضرت تا زمان ظهور منع شده است ـ بسياري از عالمان شيعه تصريح و تلفظ نام شريف آن حضرت را حرام دانسته‌اند. و لذا براي اينكه اين نام تلفظ نشود در نوشته‌ها به صورت «م‌ح‌م‌د» مي‌نويسند اگر چه نوشتن به صورت «محمد» حرام نيست.
البته برخي از عالمان شيعه (مانند خواجه نصير طوسي) تلفظ نام اصلي را هم جايز دانسته‌اند و از زمان شيخ بهايي به بعد در اين مسأله بين عالمان شيعه اختلاف نظر و رأي پديد آمد.(مكيال المكارم، ج2، ص190).

گروهي از عالمان شيعه(مانند شيخ مفيد، شيخ صدوق، علامه طبرسي، محقق داماد، مرحوم مجلسي و محدث نوري و ...) به زبان آوردن نام اصلي حضرت را حرام دانسته‌اند.

گروه ديگر از عالمان شيعه (مانند شيخ انصاري و شيخ حر عاملي و ...) ذكر نام اصلي حضرت مهدي(ع) را حرام ندانسته و روايات منع را مربوط به زمان غيبت صغري مي‌دانند كه جان آن حضرت از طرف حكومت وقت در خطر بوده‌است. اين گروه در تاييد نظر خود، روايات و زيارات را كه نام اصلي حضرت مهدي(ع) تصريح شده است ذكر مي‌كنند:
شيخ صدوق از زبان يكي از ياران امام حسن عسكري(ع) نقل مي‌كند: «ان ابا محمد بعث الي بعض من سماه لي بشاة مذبوحه و قال هذه عقيقة ابني محمد»؛«امام براي يكي از كساني كه نامش را براي من ذكر كرد گوسفند سر بريده‌اي فرستاد و فرمود اين عقيقه فرزندم محمد است»(كمال الدين ج2، ص334).

از آنجا كه بيشتر «روايات منع» نام بردن را تا زمان ظهور ممنوع شمرده‌اند؛ لذا بسياري از عالمان شيعه ذكر و تلفظ نام شريف حضرت مهدي(ع) را سزاوار نمي‌دانند و مي‌فرمايند: بهتر است تصريح به نام اصلي آن وجود شريف نشود».

برخي نيز معتقدند: حرمت ذكر نام حضرت در جايي است كه مخالفان و دشمنان اهل بيت و امام زمان(ع) حضور دارند.

گفتني است تلفظ نام و كنيه مخصوص حضرت مهدي(ع) در اين موارد بدون اشكال است:
1. در نوشته‌ها: حتي كساني كه ذكر نام محمد را حرام مي‌دانند، نوشتن آن در كتاب‌ها را حرام ندانسته‌اند.
2. به صورت اشاره و رمز: مي‌توان گفت نام آن حضرت مانند نام رسول خدا و كنيه او مانند كنيه رسول خدا است و نيز مي‌توان به صورت رمز ـ م ح م د ـ تلفظ نمود.
3. در دعا و مناجات در غير مجالس عمومي؛
4. ذكر نام آن حضرت به صورت پنهاني و در قلب.
(ترجمه مكيال المكارم، ج2، ص188)

[ پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:26 ] [ حبیب ]

[ ]

 

توضيح سؤال :

سوال 1 : مقصود از اهل بيت در آيه تطهير وآيه اهل بيت در آيه حضرت ابراهيم عليه السلام

در آيه اول مقصود اهل بيت حضرت ابراهيم و در آيه دوم مقصود اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است.

اما اينكه اهل بيت در هرکدام از دو آيه چه کساني هستند بين اهل تسنن وتشيع بحث است . اهل سنت آن را عام براي تمامي بستگان دانسته وشيعيان تنها عده خاصي را مطرح مي کنند . در اين بين شيعيان براي اثبات مدعاي خويش به آيات قرآن روايات اهل تسنن استشهاد مي کنند. اما اهل تسنن چون در اين زمينه از منبع وحي فاصله گرفته اند حتي بين خود نيز در مورد معناي اهل بيت ( که کدام دسته از بستگان هستند ) اختلاف دارند.

دليل بر نظر شيعه:

اهل بيت در لغت:

در لغت عرب اهل الرجل را در مورد خاصه ونزديکان شخص به کار مي برند . پس در ابتدا اهل بيت الرجل شامل زن فرزند وحتي بستگان وي هم مي شود.

اهل بيت در اصطلاح قرآن:

اما در مورد اصطلاح ديني ،اصطلاح خاصي براي معني اهل وضع شده است :

در قرآن مي بينيم که لفظ اهل براي بعضي خاص از خاندان انبيا استعمال شده است و مقصود تمامي نزديکان ايشان نيست . زيرا در قرآن حتي پسر نوح نبي عليه السلام هم از اهل ايشان استثنا شده است  . تا چه رسد به همسر( مانند همسر نوح ولوط)

قَالَ يَا نُوحُ إنَّهُ لَيسَ مِن أهلِکَ إنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صَالِحٍ (سوره هود آيه 46)

خداوند فرمود اي نوح او از خاندان تو نيست او (صاحب) عمل ناشايست است.

پس براي فهميدن معناي اهل بيت هر رسولي بايد به منبع وحي تمسک جسته از او معناي اهل بيت را پرسيد .

و در مورد اهل بيت رسول خدا بهتر است به روايات نبوي مورد اتفاق شيعه وسني مراجعه کرد.

در مورد شان نزول اين آيه سوره احزاب ، اهل تسنن روايت حديث کساء را نقل مي کنند:

عن صَفِيَّةَ بِنْتِ شَيْبَةَ، قَالَتْ قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا).

صحيح مسلم: 130/7 ح 6414

عائشه گفت که رسول خدا صبح هنگام بيرون رفتند و بر روي دوش ايشان عبايي طرح دار از موي سياه بود . پس حسن بن علي آمد پس او را در زير عبا گرفت . پس حسين آمد  و او را نيز وارد کرد . پس  علي آمد او را نيز وارد کرد . سپس فرمود : خداوند مي خواهد از شما اهل بيت پليدي ها را دور کند و شما را پاک نمايد .

ودعا رسول الله  صلى الله عليه وسلم  الحسن والحسين وعليا وفاطمة فمد عليهم ثوبا فقال اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا

سنن النسائي الكبرى ج5/ص113

رسول خدا، حسن حسين علي وفاطمه را خواست پس پارچه اي بر روي ايشان کشيد و گفت خداوندا ايشان اهل بيت من هستند پس بدي را از ايشان دور گردان وايشان را پاک نما

3871 حدثنا محمود بن غيلان حدثنا أبو أحمد الزبيري حدثنا سفيان عن زبيد عن شهر بن حوشب عن أم سلمة أن النبي  صلى الله عليه وسلم  جلل على الحسن والحسين وعلي وفاطمة كساء ثم قال اللهم هؤلاء أهل بيتي وخاصتي أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا فقالت أم سلمة وأنا معهم يا رسول الله قال إنك إلى خير قال هذا حديث حسن وهو أحسن شيء روي في هذا وفي الباب عن عمر بن أبي سلمة وأنس بن مالك وأبي الحمراء ومعقل بن يسار وعائشة

سنن الترمذي ج5/ص699

ام سلمه همسر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود : رسول خدا بر روي حسن ، حسين ، علي وفاطمه عبايي کشيد .پس فرمود که حداوندا ايشان اهل بيت من و نزديکان من هستند . از ايشان پليدي را ببر و ايشان را پاک گردان . ام سلمه مي گويد : از رسول خدا پرسيدم که آيا من همراه ايشان هستم (از اهل بيتم)؟ فرمودند تو بر خوبي هستي (از اهل بيت  نيستي اما از نيکاني) .

ترمذي گفته است که اين حديث خوبي است و بهترين روايت در اين زمينه است ...

الباني در کتاب خود (صحيح سنن الترمذي، الألباني 3: 306 ح 3205) اين روايت را صحيح دانسته است  .

همچنين اين روايت را حاکم نيشابوري نقل کرده وگفته است:

هذا حديث صحيح على شرط البخاري ولم يخرجاه.

 المستدرك: 416/2، 146/3.

اين روايت طبق نظر بخاري ومسلم صحيح است ولي آن را ذکر نکرده اند.

همچنين بعد از ذکر روايتي با همين مضمون مي گويد:

هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه.

 المستدرك: 416/2.

اين روايت طبق نظر مسلم صحيح است ولي آن را نقل نکرده است.

وحتي طبراني در ج3/ص52 از حديث 2662 تا 2673 ده روايت مي آورد که در آنها تصريح به همين مضمون شده است که اهل بيت رسول خدا تنها علي فاطمه حسن وحسين هستند و حتي ام سلمه از همسران رسول خدا در آن مجموعه نيست .

نيز احمد بن حنبل و طبراني در ضمن اين روايت نقل کرده اند که  ام سلمه گفت :

فرفعت الكساء لأدخل معهم فجذبه من يدي وقال: إنّك على خير.

 مسند أحمد ج 6 ص 323، المعجم الكبير للطبراني ج 3 ص 53

پس من عبا را بالا بردم تا همراه ايشان داخل شوم، پس حضرت آن را از دست من کشيده و فرمودند تو بر خير هستي

جالبتر اينکه ابن تيميه که رهبر نظري وهابيون است در مورد ايشان چنين مي گويد :

والحسن والحسين من أعظم أهل بيته اختصاصا به كما ثبت في الصحيح أنه دار كساءه على علي وفاطمة وحسن وحسين ثم قال اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا

منهاج السنة النبوية ج4/ص561

معني اين عبارت واضح است که خدايا ايشانند که خاندان من هستند پس از ايشان پليدي ها را دور کن وپاکشان گردان

در اين عبارت هيچ شرطي براي طهارت اهل بيت قرار داده نشده است .يعني تقواي ايشان فرض شده است .

اما در مورد همسران رسول خدا در قرآن مي بينيم که فرموده است :

يَا نِسَاءَ النبي لَستُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إن اتَّقَيتُنَّ (سوره احزاب آيه 32)

اي زنان رسول خدا مانند بقيه زنان نيستيد اگر تقوا داشته باشيد.

نيز در بعضي رويات صحيحه اهل تسنن آمده که بعضي از بزرگان صحابه صريحا همسران رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را جزو اهل بيت نمي دانند:

عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ دَخَلْنَا عَلَيْهِ فَقُلْنَا لَهُ لَقَدْ رَأَيْتَ خَيْرًا لَقَدْ صَاحَبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ وَسَاقَ الْحَدِيثَ بِنَحْوِ حَدِيثِ أَبِي حَيَّانَ غَيْرَ أَنَّهُ قَالَ أَلَا وَإِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ مَنْ اتَّبَعَهُ كَانَ عَلَى الْهُدَى وَمَنْ تَرَكَهُ كَانَ عَلَى ضَلَالَةٍ وَفِيهِ فَقُلْنَا مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ نِسَاؤُهُ قَالَ لَا وَايْمُ اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَكُونُ مَعَ الرَّجُلِ الْعَصْرَ مِنْ الدَّهْرِ ثُمَّ يُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إِلَى أَبِيهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَيْتِهِ أَصْلُهُ وَعَصَبَتُهُ الَّذِينَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ

صحيح مسلم ج4/ص1874 كتاب فضائل الصحابة باب من فضائل علي بن أبي طالب

پس گفتيم (از زيد بن ارقم) که اهل بيت رسول خدا کيانند؟ همسران او؟ پاسخ داد : نه قسم به خدا که زن چند وقتي با شوهرش خواهد بود سپس وي را طلاق داده وبه نزد خانواده اش وبستگانش باز مي گردد .

غير از اين روايت روايات ديگري هم آمده است که در مضمون با اين روايت مخالف است اما همانطور که گفته شد علت اين اختلاف عدم استفاده از قرآن وکلام خود رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است .

اما ما در ابتدا با استفاده از قرآن مشخص کرديم که در نظر دين اهل بيت هر پيغمبري عده خاصي هستند .

سپس با روايات خود اهل تسنن از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم مصداق آن را مشخص نموديم.

 

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

[ چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

] [ 13:20 ] [ حبیب ]

[ ]

اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ عَلَيْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ

از فاطمه زهرا سلام اللّه عليها دختر رسول خدا صلى اللّه عليه

وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى

و آله ، جابر گويد شنيدم از فاطمه زهرا كه فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در

بَعْضِ الاَْيّامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَيْكَ السَّلامُ قالَ

بعضى از روزها و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام فرمود:

 اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعيذُكَ بِاللَّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ

من در بدنم سستى و ضعفى درك مى كنم ، گفتم : پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف

 فَقَالَ يا فاطِمَةُ ايتينى بِالْكِساَّءِ الْيَمانى فَغَطّينى بِهِ فَاَتَيْتُهُ بِالْكِساَّءِ

فرمود: اى فاطمه بياور برايم كساء يمانى را و مرا بدان بپوشان من كساء يمانى را برايش آوردم

 الْيَمانى فَغَطَّيْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ وَاِذا وَجْهُهُ يَتَلاَْلَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ

و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مى نگريستم و در آن حال چهره اش مى درخشيد همانند ماه

 فى لَيْلَةِ تَمامِهِ وَكَمالِهِ فَما كانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ

شب چهارده پس ساعتى نگذشت كه ديدم فرزندم حسن وارد شد و

اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيْنى

گفت سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى نور ديده ام

وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ يا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ راَّئِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ

و ميوه دلم گفت : مادرجان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گويا بوى

 جَدّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ

جدم رسول خدا است گفتم : آرى همانا جد تو در زير كساء است پس حسن بطرف

نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدّاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ

كساء رفت و گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا آيا به من اذن مى دهى

اَدْخُلَ مَعَكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا

كه وارد شوم با تو در زير كساء؟ فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى

صاحِبَ حَوْضى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَما كانَتْ

صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزير كساء رفت

اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَيْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمّاهُ

ساعتى نگذشت كه فرزندم حسين وارد شد و گفت : سلام بر تو اى مادر

فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا قُرَّةَ عَيْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ

گفتم : بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور ديده ام و ميوه دلم فرمود:

لى يا اُمّاهُ اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَكِ راَّئِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّى رَسُولِ

مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گويا بوى جدم رسول

اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ وَاَخاكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ

خدا (ص)است  گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زير كساء هستند

فَدَنَى الْحُسَيْنُ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدّاهُ اَلسَّلامُ

حسين نزديك كساء رفته گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام

عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُما تَحْتَ الْكِساَّءِ

بر تو اى كسى كه خدا او را برگزيد آيا به من اذن مى دهى كه داخل شوم با شما در زير كساء

فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا شافِعَ اُمَّتى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ

فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت كننده امتم به تو اذن دادم پس او نيز با

مَعَهُما تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِكَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ

آن دو در زير كساء وارد شد در اين هنگام ابوالحسن على بن ابيطالب وارد شد

وَقالَالسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَبَا

و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام اى ابا

الْحَسَنِ وَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ فَقالَ يا فاطِمَةُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً

الحسن و اى امير مؤ منان فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى كنم

طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ

گويا بوى برادرم و پسر عمويم رسول خدا است ؟ گفتم : آرى اين او است كه

وَلَدَيْكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ

با دو فرزندت در زير كساء هستند پس على نيز بطرف كساء رفت و گفت سلام بر تو

يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَيْكَ

اى رسول خدا آيا اذن مى دهى كه من نيز با شما در زير كساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو

 السَّلامُ يا اَخى يا وَصِيّى وَخَليفَتى وَصاحِبَ لِواَّئى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ

باد سلام اى برادر من و اى وصى و خليفه و پرچمدار من به تو اذن دادم

فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْكِساَّءِ ثُمَّ اَتَيْتُ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ

پس على نيز وارد در زير كساء شد، در اين هنگام من نيز بطرف كساء رفتم و عرض كردم سلام

عَلَيْكَ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَن اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ

بر تو اى پدرجان اى رسول خدا آيا به من هم اذن مى دهى كه با شما در زير كساء باشم ؟

قالَ وَعَلَيْكِ السَّلامُ يا بِنْتى وَيا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَكِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ

فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نيز به زير

الْكِساَّءِ فَلَمَّا اكْتَمَلْنا جَميعاً تَحْتَ الْكِساَّءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ

كساء رفتم ، و چون همگى در زير كساء جمع شديم پدرم رسول خدا

بِطَرَفَىِ الْكِساَّءِ وَاَوْمَئَ بِيَدِهِ الْيُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ

دو طرف كساء را گرفت و با دست راست بسوى آسمان اشاره كرد و فرمود: خدايا

هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَيْتى وَخ اَّصَّتى وَح اَّمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى

اينانند خاندان من و خواص ونزديكانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است

يُؤْلِمُنى ما يُؤْلِمُهُمْ وَيَحْزُنُنى ما يَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ

مى آزارد مرا هرچه ايشان را بيازارد وبه اندوه مى اندازد مراهرچه ايشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر كه با ايشان بجنگد

وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ

و در صلحم با هر كه با ايشان درصلح است ودشمنم باهركس كه با ايشان دشمنى كند و دوستم با هر كس كه ايشان را دوست دارد اينان

مِنّى وَاَ نَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَبَرَكاتِكَ وَرَحْمَتَكَ وَغُفْرانَكَ

از منند و من از ايشانم پس بفرست درودهاى خود و بركتهايت و مهرت و آمرزشت

وَرِضْوانَكَ عَلَىَّ وَعَلَيْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً

و خوشنوديت را بر من و بر ايشان و دور كن از ايشان پليدى را و پاكيزه شان كن بخوبى

فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلاَّئِكَتى وَي ا سُكّ انَ سَم و اتى اِنّى ما خَلَقْتُ

پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساكنان آسمانهايم براستى كه من نيافريدم

سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضِيَّئَةً وَلا

آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه

فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا فُلْكاً يَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ

فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در جريان را مگر بخاطر دوستى اين

الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ وَمَنْ

پنج تن اينان كه در زير كسايند پس جبرئيل امين عرض كرد: پروردگارا كيانند

تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ

در زير كساء؟ خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و كان رسالتند:

هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها فَقالَ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ

آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئيل عرض كرد: پروردگارا آيا به من هم اذن مى دهى

اَهْبِطَ اِلَى الاَْرْضِ لاَِكُونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ

كه به زمين فرود آيم تا ششمين آنها باشم خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم

فَهَبَطَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ

پس جبرئيل امين به زمين آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ

الاَْعْلى يُقْرِئُكَ السَّلامَ وَيَخُصُّكَ بِالتَّحِيَّةِ وَالاِْكْرامِ وَيَقُولُ لَكَ

اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحيت و اكرام مخصوص داشته و مى فرمايد:

وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا

به عزت و جلالم سوگند كه من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه

قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضَّيئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا

ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در

فُلْكاً يَسْرى اِلاّ لاَِجْلِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ

جريان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نيز اذن داده است كه با شما

 فَهَلْ تَاْذَنُ لى يا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا

در زير كساء باشم پس آيا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى ؟ رسول خدا(ص ) فرمود و بر تو باد سلام اى

اَمينَ وَحْىِ اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ جِبْراَّئيلُ مَعَنا تَحْتَ

امين وحى خدا آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئيل با ما وارد در زير

الْكِساَّءِ فَقالَ لاَِبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَيْكُمْ يَقُولُ اِنَّما يُريدُ اللَّهُ

كساء شد و به پدرم گفت : همانا خداوند بسوى شما وحى كرده و مى فرمايد: ((حقيقت اين است كه خدا مى خواهد

لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً فَقالَ عَلِىُّ لاَِبى

پليدى (و ناپاكى ) را از شما خاندان ببرد و پاكيزه كند شما را پاكيزگى كامل )) على عليه السلام به پدرم گفت :

يا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْكِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ

اى رسول خدا به من بگو اين جلوس (و نشستن ) ما در زير كساء چه فضيلتى (و چه شرافتى ) نزد

اللَّهِ فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً

خدا دارد؟ پيغمبر(ص ) فرمود: سوگند بدان خدائى كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق )

ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ

برگزيد كه ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمين كه در آن گروهى از

شَيعَتِنا وَمُحِبّينا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِكَةُ

شيعيان و دوستان ما باشند جز آنكه نازل شود بر ايشان رحمت (حق ) و فرا گيرند ايشان را فرشتگان

وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ يَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شيعَتُنا

و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه كه از دور هم پراكنده شوند، على (كه اين فضيلت را شنيد) فرمود: با اين ترتيب به خدا سوگند ما

 وَرَبِّ الْكَعْبَةِ فَقالَ النَّبِىُّ ثانِياً يا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً

رستگار شديم و سوگند به پروردگار كعبه كه شيعيان ما نيز رستگار شدند، دوباره پيغمبر فرمود: اى على سوگند بدانكه مرا بحق به نبوت

وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ

برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزيد ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلى از محافل

اَهْلِ الاَْرْضِ وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شيعَتِنا وَمُحِبّينا وَفيهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ

مردم زمين كه در آن گروهى از شيعيان و دوستان ما باشند و در ميان آنها اندوهناكى باشد جز

وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَكَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ

آنكه خدا اندوهش را برطرف كند و نه غمناكى جز آنكه خدا غمش را بگشايد و نه حاجتخواهى باشد جز آنكه

وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَكَذلِكَ

خدا حاجتش را برآورد، على گفت : بدين ترتيب به خدا سوگند ما كامياب و سعادتمند شديم و هم چنين

شيعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَرَبِّ الْكَعْبَة


 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم واحشرنا معهم و لعن اعدائهم اجمعین

[ چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

] [ 13:18 ] [ حبیب ]

[ ]

خودم خوندمش و توصیه میکنم تا تهش بخونین

 

 

رفته بودیم شهربازی

خیلی شلوغ بود ...

هر دستگاه بازی که نگاه می کردی یه صف طولانی داشت

ما هم می خواستیم بشقاب پرنده سوار شیم

فکر کنم یه نیم ساعتی معطل شدیم که نوبتمون شد

توی صف که بودم ، داشتم به مردم نگاه می کردم

یکی از دستگاهای بازی که جدید اومده بود خیلی مشتری داشت

عده ی زیادی هم تماشاچی بودن

یه دختره سوار دستگاه شده بود

اونقدر تکون می خورد که یهو روسری اش افتاد

یکی داد زد روسری اش افتاد

ناخوداگاه نگاه ها به سمتش برگشت

من دیگه به دختره نگاه نمی کردم

نگاهم رفت سمت تماشاچی ها

چه صحنه ای دیدم

انگار آزمون شناسایی مرد و نامرد بود

یه عده ای از آقایون سریع سرشون رو برگردوندن و حاضر نشدن به ناموس مردم چشم بندازن

اما یه عده ای که حواسشون هم نبود ، تا شنیدن روسری نداره ، چشمای گرسنه و هوسبازشون رو فرستادن سمت دختره

بیچاره دختره ، معلوم بود بر خلاف سنش ، بچه است

بچه بود که زوزه ی گرگ های چشم نامردها رو نمی شنید

این رو زمانی فهمیدم که دیدم داره به ارومی و بدون هیچ عجله ای روسری اش رو سرش می کنه

انگار دوس داشت دیرتر روسری اش رو بهش بدن

اما دل من چیز دیگه ای رو از خدا خواست

اون لحظه با تمام وجود دلم مرد خواست

مردایی که غیرت و بزرگی شون نذاشت هرزگی کنن

تعدادشون کم بود

ولی بزرگی شون قلب خیلی ها رو فتح کرد

خوش به حال زناشون

چون نگاه مردشون فقط مال خودشونه

گفتم : خدایا میشه سایه بالاسری که میخای بهم بدی مرد باشه؟

انگاری یه حسی بهم گفت: آره! به شرطی که تو هم یه خانوم واقعی باشی

مال مرد زندگی ات باشی ، خصوصی باشی برا مرد زندگیت

نه عمومی و برای نگاه های همه

نه اینکه زیبایی ات رو برا هر چشمی به نمایش بذاری ...

حسی بهم می گفت وجودم امانت مرد زندگیمه

به خدای خوبم قول دادم امانتدار خوبی برا شوهر آینده ام باشم

بهش قول دادم برای رسیدن به مرد هم که شده پاک بمونم

دیشب درس خوبی گرفتم

فهمیدم هنوز هم میشه مرد بود ... هنوزم میشه بین فرعون ها ، آسیه موند

[ دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,

] [ 11:24 ] [ حبیب ]

[ ]

 

چه لذتی داره دعا برا مهدی فاطمه سلام الله علیها

مخصوصا وقتی یه معادله ی ریاضی هم توی اون دعا باشه

اللهم عجل لولیک الفرج = خراش صورت ابلیس

این معادله رو از کتاب معتبر مکیال المکارم در آوردم

می دونین که این کتاب به دستور امام زمان عج نوشته شده

پس معادله اش سندیت علمی داره

دلت میاد از خراش انداختن رو صورت ابلیس جا بمونی؟!!!

[ دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,

] [ 11:21 ] [ حبیب ]

[ ]


http://www.uploadtak.com/images/i3483__015.jpg

[ دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,

] [ 11:17 ] [ حبیب ]

[ ]

مواظب باشیم...!!
نگه داشتن دین و ایمان در آخرالزمان...
 مثل نگه داشتن
ذغال گداخته در کف دست است..


پیامبر اکرم(ص) فرمودند که...
در آخرالزمان کارهای زشت بعنوان کار خوب معرفی میشوند...
و زنان موی سر خودشان را مانند کوهان شتر زینت میدهند..!!


دوران آخرالزمان آنقدر سخت شده که خوب و بد را نمی توانیم تشخیص بدهیم..!!


---------------------
از آن روزی میترسم که مثل ابن ملجم ملعون قاتل امام معصوم بشوم...
از آن روزی بیم دارم که در مقابل حدیث امام صادق(ع) بایستم و قبولش نکنم...
در این زمانه زندگی کردن سخت است..مواظب باشیم...

[ یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,

] [ 10:32 ] [ حبیب ]

[ ]

در یادداشت قبلم چند تبلیغ اجتماعی غربی معرفی کردم که هدفشان اطلاع‌رسانی، فرهنگ‌سازی و آگاهی دادن به مردم است. تبلیغاتی را که درباره حجاب روی اینترنت و دنیای واقعی می‌بینیم را هم می‌توان از همین نوع تبلیغات دانست. من چندتایی از آنها را که نگاه می‌کردم نکاتی به چشمم خورد که فکر کردم بد نیست بنویسم و در یادداشت بعدی از همین نکات استفاده کنم و توضیح دهم چرا این تبلیغات به نظر من کمکی نخواهد کرد که زن ایرانی به حجاب روی بیاورد.

 

- توهین به زن   

 

این تبلیغی بود که روی سایت گروه سایبری ترویج عفاف و حجاب منتشر شد و محتوایی به وضوح توهین‌آمیز دارد. بسیاری روی اینترنت به همین موضوع اشاره و به آن اعتراض کردند یا بساط خنده راه انداختند. گویا سازندگان این تبلیغ متوجه نیستند که دارند با تشبیه زن بی‌حجاب به صندلی‌یی که یک پایه‌اش شکسته به طور ضمنی می‌گویند که زن محجبه صندلی‌یی است چهارپایه، و یک بچه دو ساله هم می‌داند کاربرد صندلی چیست: جایی برای نشستن و یا پایه‌ای شدن برای اینکه کسی روی آن بایستد!

اینکه شما زن بی‌حجاب را صندلی پایه شکسته بدانید و بخواهید القا کنید کسی که روی این صندلی می‌نشیند کله‌پا می‌شود، هم توهین به من محجبه کرده‌اید هم به زن بد یا بی‌حجاب. چون وجود ما را تقلیل داده‌اید به ابزاری برای اینکه کسی رویش بنشیند. زن صندلی نیست. سیب و شکلات و شیرینی هم نیست که مرد دندانی باشد یا مگس و زنبورش. همانطور که تبلیغات فروش کالا از بدن زن و زیباییش استفاده ابزاری می‌کنند برای کسب پول بیشتر، این تبلیغات هم زن را معادل یک شیء یا خوردنی فرض می‌کنند که مرد منتظر ایستاده که روی او بنشیند یا او را گاز بگیرد یا از جذبه‌های شیرینش بهره ببرد! متاسفانه اینست تصاویر ذهنی‌یی که این تبلیغات به ببیننده القاء می‌کنند.

 

 

ممکن است کسی بگوید اینها تصویر است و من دارم مته به خشخاش می‌گذارم. اما مساله تبلیغ تصویری یا صوتی تصویری چیزی نیست که هر کسی بتواند در آن وارد شود و چیزی بسازد که مبلغین را به هدفشان برساند. تا جاییکه من می‌دانم در فرانسه برای تولید تبلیغ از نظر کارشناسان بسیاری نظیر روانشناسان، جامعه‌شناسان، نشانه‌شناسان، و حتی تاریخدانان و غیره استفاده می‌کنند تا بتوانند بهترین پیام را بسازند و منتقل کنند. و در همین یک مورد کسی که مثلا در زمینه علوم شناختی آموزش دیده می‌تواند به خوبی برای ما درباره نقش بازنمایی‌ها و معناهایی که با دیدن این تبلیغات در ذهن انسانها تداعی می‌شود توضیح دهد و بگوید که چرا تصاویر ذهنی که اکثر بیننده‌ها از این تصاویر دارند نکات بالاست.

 

این تبلیغات به آدم القا می‌کند که سازندگان آنها دید محدود و بسته‌ای به زن دارند: دیدی ابزاری، که زن را یا خوردنی می‌پندارد یا وسیله‌ای برای کار‌های روزمره. هیچکدام از تبلیغات دیگر سایت گروه سایبری ترویج عفاف و حجاب هم باعث نمی‌شود این موضوع از نظرها پنهان بماند. اصلا شما بگویید "زن گلی است که...". " زن فرشته‌ای است که...". غلط است. زن زن است. انسان است. نه بیشتر نه کمتر. وقتی آدم برای دفاع از چیزی روش نادرستی به کار می‌گیرد بدترین کار را درحق آن هدف کرده است. روش همانقدر مهم است که هدف.

پیام اشتباه:

 

من این پیام را چند بار خواندم تا بفهمم منظور از " کسی" چه می‌تواند باشد.

 اگر منظور خداست ، که من مخالفم. این چادر نیست که ما را به خدا می‌رساند. این اعمال و افکار ما در رابطه با او و خلقش است که ما را به لذت درک خدا و همجواری با او می‌رساند. تهیه‌کنندگان این تبلیغ حتی نکرده‌اند بنویسند "حجاب مرا به کسی که ..."، که لااقل مایی که چادری نیستیم احساس غربت نکنیم! اما حتی اگر کلمه حجاب هم استفاده شده بود من باز مخالف این پیام بودم. مخالفم چون از میان عواملی که می‌تواند ما را به خدا برساند حجاب جزء اولین‌ها نیست. چرا که هیچ‌وقت در قرآن نیامده با تقواترین شما باحجابترین شماست.

چرا که در برابر ده‌ها و صدها مرتبه‌ای که گفته شده دروغ نگویید، تهمت نزنید، با مردم مهربان باشید، در کار هم تجسس نکنید، به جان و مال هم تجاوز نکنید و اصولی از این دست، اشاره به لزوم و وجوب حجاب بسیار کم و ضمنی است.

چرا که در همین فرانسه خانمهای مسلمان بی‌حجابی را دیده‌ام که در هنگام سختی چنان مطمئن از لطف خدا و ضرورت توکل به او صحبت کرده‌اند که من محجبه به ایمانشان غبطه خورده‌ام.

چرا که هیچگاه در قرآن گفته نشده محجبه باشید که خدا محجبه‌ها را دوست دارد، در برابر دستورات دیگری که داده شده و بعدش گفته شده ولله یحب ... هر چند که من این را با تمام وجود حس کرده‌ام که به خاطر سختی‌هایی که به جهت محجبه بودن تحمل می‌کنم انس دیگری با او دارم. اما حرف من اینست که تاکید خود خداوند برای رسیدن به او و قدم برداشتن در راهش در مراحل اول روی اوامر و اصول دیگری به غیر از حجاب است که تعدادی را ذکر کردم و به همین دلیل پیام این تبلیغ که هم در شیعه آن لاین هم در تریبون مستضعفین آمده بود به نظر من اشتباه است.

 اگر هم از این "کسی" مرد مورد علاقه زن محجبه است که باز من نمی‌فهمم چطور چادر می‌تواند راهی باشد که آدم به عاشق و معشوقش برسد. و حتی اگر هم دلایلی وجود داشته باشد به نظر من بدین ترتیب این تبلیغ بیشتر دارد می‌گوید چادر بگذارید که به آدم مورد نظرتان برسید، در حالیکه هدف حجاب فقط باید تقرب به خدا باشد.

در این پوستر هم همان مفهوم نهفته است، اینکه حجاب باعث بال و پر گرفتن زن می‌شود و در نتیجه او را به خدایش می‌رساند. کاش رسیدن به خدا به همین آسانی بود! آن خدایی که می‌گوید اگر ذره‌ای دست از پا خطا کنی نتیجه‌اش را می‌بینی بسیار نکته‌بین‌تر از این حرفهاست. این‌گونه تبلیغها که تنها حجاب را عامل رسیدن به خدا معرفی می‌کنند به آسانی به روی تبلیغ و معرفی اصول مهمتر که این همه در قرآن و سیره پیغمبر به آنها اشاره شده چشم می‌پوشند. من منکر این نیستم که حجاب کمک می‌کند آدم رابطه بهتری با خدایش داشته باشد. اما این تنها و اولین و مهمترین عامل نیست. بسیاری اصول مهمتر از اینها هستند که سزاورترند برای به نمایش گذارده شدن و سفارش شدن. یعنی واقعا آن خانم یا آقایی که بسیار هم ظاهر مذهبی دارند و چادریند و غیره اما خانواده و دوست و همسایه از شر آزار دست و زبانش در امان نیستند بال و پر پرواز کسب کرده‌اند؟

 

پیام این تبلیغ هم به نظر من اشتباه است. در اینکه بعضی دوستیها نابودی است که شکی نیست! اما اینکه حجاب مانع از این شود که دختر و پسر در دام دوستیهای نابودکننده نیافتند را من قبول ندارم. حجاب به خودی خود کمکی به هیچ چیزی نمی‌کند. در یادداشت بعدیم این را توضیح خواهم داد. این حجاب جسمانی اگر روی قلب و روح حجاب نگذارد و اگر به فرد محجبه و مخاطبش یادآوری نکند که یکسری قید و بندهای رفتاری را هم خودش هم طرف مقابلش باید رعایت کنند، مانع یا باعث هیچ رفتاری نمی‌شود. همانطور که در کشور ما خیلی‌ها زیر چادر یا با ریش خیلی کارها می‌کنند. این "پوشش به خودی خود" نیست که برای فرد خوشبختی یا بدبختی می‌آورد. عاملهای زیادی دخیلند که آدم به طرف روابط مهلک نرود. با تبلیغ اینکه این حجاب است که برای شما عفت می‌آورد و شما را از این روابط حفظ می‌کند فقط مساله را ساده کرده‌ایم. مگر بین کسانی که به این نتیجه می‌رسند که همسر مناسبی انتخاب نکرده‌اند و چه بسا بسیار هم از ازدواجشان آسیب دیده‌اند و طلاق گرفته‌اند زن محجبه وجود نداشته؟ آنها هم به هر حال از یک رابطه شروع کرده‌اند.

- با این حال، چند نمونه خوب!

 

این تصویر را من می‌توانم پوستر نسبتا مناسبی ارزیابی کنم با توجه به شعاری که آن بالا گذاشته: "حجاب زیبا حق من، انتخاب من، زندگی من". بسیار عالی. حجاب انتخاب منست و نه اجبار به من (و دیگری. پس اجبار نکنید!). کاملا موافق! از لحاظ عناصر تصویری هم به این نکته می‌توان اشاره کرد که با حضور کبوترها در کنار یک آدم می‌توان فرض کرد که آن خانم حالت تهاجمی و قصد آزار کبوتران را ندارد و حس امنیت را در کبوتران ایجاد کرده است. همان انتظاری که از یک زن محجبه می‌رود که باید به اصول اخلاقی و اسلامی که از جمله آنها نیازردن دیگران است پایبند باشد. حالا از نکته‌هایی که ممکن است در این پوستر مشکل‌زا باشد فاکتور می‌گیرم و به همین دو نکته خوب اکتفا می‌کنم.

 

یا این یکی که نقل قول چارلی چاپلین است و البته به موضوع حجاب در معنای مورد نظر ما اشاره نکرده اما دارد به شایسته نبودن برهنگی برای زن اشاره می‌کند و از آنجا که یک اروپایی چنین حرفی می‌زند می‌تواند برای خواننده ایرانی جالب باشد.

 

من تنها به بررسی یک سری از این پوسترها پرداختم و مسلما نکات دیگری را هم می‌توان از این پوسترها یا پوسترهای دیگر این سری تبلیغات استخراج کرد. هدف من این بود که به دو نکته اشاره کنم برای اینکه بگویم این تبلیغات اشتباه دارند. چه از نظر تکنیکی چه از نظر اعتقادی. اما من فکر می‌کنم حتی با وجود این نمونه‌های خوب - که در اقلیت هستند- هم این تبلیغات موثر نخواهند بود و تولیدکنندگان را به مقصود نخواهند رساند. در یادداشت بعدیم با استفاده این یادداشت و یادداشت قبلی سعی می‌کنم توضیح دهم چرا.

پ.ن. بعضی از خوانندگان اشاره کردند که این نامه از چارلی چاپلین نیست. جستجوهای من به زبان فرانسه هم نتیجه ای نداد. اما حتی اگر این حرف که "تن عریان تو باید از آن کسی باشد که روح عریانش از آن توست" از یک اروپایی نباشد، باز حرف قابل تاملی است و با بقیه پیامهایی که در این تبلیغات دیده می‌شود فرقهای اساسی می‌کند.

 

 

وبلاگوار

[ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:36 ] [ حبیب ]

[ ]

عفاف نیزبه معنای ایجاد حالتی درونی و نیروی قدرتمندی است که از غلبه ی شهوات جلوگیری می کند . به عبارت دیگر حجاب در برگیرنده ابعاد ظاهری و عفاف در برگیرنده ابعاد باطنی انسان است .

در قرآن بیش از ده آیه در مورد حجاب و عفاف و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد . در دین مبین اسلام این مقولات همه ابعاد زندگی انسان را در بر می گیرد .

حضرت علی ( ع ) عفاف را سرچشمه هر خوبی و برترین خوی افراد شریف می داند آن جا که می فرمایند : « العفةُ رأس کل خیر »[1]

یعنی « منشأ هر خیر و خوبی عفت است »

  و همچنین می فرمایند : « علیک بالعفاف فإنه أفضلُ شِیَمِ الاشرافِ »

یعنی : « بر تو باد به عفت که برترین خوی مردمان شریف است . » [2]

احادیث فراوانی داریم که به رابطه ی مستقیم عقل با عفاف اشاره می کند . چرا که انسان به طور فطری به دنبال پاک دامنی ، عفت ورزی و ... است و عقل در جدا سازی زیبا از زشت و نیک و بد ، او را کمک می کند و راه را از بیراهه نمایان می سازد .

در همین زمینه مولی متقیان علی ( ع ) می فرمایند : « أَصلُ العقلِ العفافُ و ثمـرته البرائةُ من الاثام »[3]

یعنی : « اساس خرد عفاف است و ثمره ی آن دوری از گناه و زشتی است . »

و در جایی دیگر به ارتباط تنگـاتنگ بین عقـل و  عفت  و قناعت  اشاره کرده  و می فرمـاید : « یستدل علی عقل الرجل بالتحلی بالعفة و القناعة »

یعنی : « میزان خردمندی انسان به میزان آراستگی او به عفت و قناعت است . »

[ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:34 ] [ حبیب ]

[ ]

در قرآن مجید دو آیه در مورد حجاب آمده است:

1- آیه 59 احزاب :يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ


يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْن‏

2- آیه 31 نور:...وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِن‏...


آیه اول از حیث اصل حجاب محکم است و وجوب حجاب از آن فهمیده می شود اما از حیث نوع و کیفیت حجاب متشابه می باشد و سبب آن تفاسیر مختلف در مورد «جلباب»و «یدنین »است. «جلباب »به سه معنا آمده است:
1- ملحفه (چادر) و پارچه بزرگى كه از روسرى بلندتر است و سر و گردن و سينه‏ ها را می‏ پوشاند.
2-مقنعه و روسری
3- پیراهن گشاد
اگر چه این سه معنا باهم متفاوتند ولی قدر مشترک همه آنها این است که زن باید بدن خود را بوسیله آن بپوشاند.( اصل حجاب)
در مورد« یدنین» هم بعضی پوشش صورت را استفاده کردند البته کمتر کسی از مفسران صورت را داخل در حجاب دانسته اند و آیه هم دلالتی بر آن ندارد.
آیه دوم هم در اصل حجاب محکم است و وجوب حجاب از آن فهمیده می شود اما ازجهت نوع حجاب متشابه است که آیا حجاب با روسری واجب است یا نه؟ البته چون نوع پوشش زنان زمان نزول به این صورت بوده که روسری می گذاشتند و اطراف آن را به پشت سر می انداختند و گلو و سینه آنان بعضا معلوم بود سخن از (خمرهن) آمده است و آنجه مهم است محجوب بودن زن و عدم جلب توجه است

[ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:31 ] [ حبیب ]

[ ]

حجاب، ابزاری برای ارتباط قاعده‏ مند زنان و مردان در يک جامعه اسلامی است؛ جامعه­ ای که می­ خواهد متکامل شود و به تعالی برسد. هرج و مرج در ارتباطات اجتماعی زن و مرد، با تکامل اجتماعی ـ آن­گونه که اسلام تعريف می­ کند ـ منافات دارد. حجاب، مبلّغِ گسستن از دنيا و پيوند با آخرت است و روابط اجتماعی را مبتنی بر توحيد بنا می­ نهد نه مبتنی بر هواهای نفسانی. (منظور این است که حجاب به معنای فقهی آن، که برای رفع نیازمندی‏های فرد است یک سخن است و حجاب به معنایی که رافع نیازمندی‏های تکاملی است، یک سخن دیگر).

 

مادی‏ ها در نظام فکری خود جایگاه حجاب را تبیین نمی‏ کنند و آن را غيرعلمی می دانند، بلکه عکس آن (بی‏ حجابی و فحشاء) را تبیین و توجیه می ‏کنند. امروز، حجاب ارزش سیاسی بسیار بالایی دارد. غرب بی‏دلیل با چادر مقابله و مبارزه نمی‏ کند، بلکه علت این است که غرب به این وسیله با یک اخلاق (اخلاق اسلامی) مبارزه می‏کند. غرب می‏داند که اگر نظام ارزشی مردم جهان تغییر کند، آنگاه ابزارهای مدیریت او بی‏تأثیر می‏شود و دیگر نمی‏تواند به استکبار خود ادامه دهد. از اين منظر، حجاب، به معناي طرف­داري از اسلام و رفراندم بر عليه اخلاق فاسد استكباري است که برآمده از اخلاق ترويج يافته از سوی انبياء می­ باشد.

 

زن مسلمان زنی است که بايد از ابزار حجاب، برای ترويج دين و شکست استکبار جهانی بهره ببرد. زنی كه در افق ذهني خويش مقابله با استكبار را مد نظر دارد، هرگز حساسيت زيادي به اين­ كه ـ مثلاً ـ خواهر شوهر يا مادرشوهر و ... در محيط خانواده با او چگونه رفتار مي‏كنند، نخواهد داشت بلكه مدام در اين فكر است كه استكبار با اسلام چگونه سلوك مي‏كند و چگونه بايد با آن مقابله کرد؟ پس، براي زن مسلمان خيلي آسان است كه در مواقعي خاصي حتماً با چادر باشد و آن را به عنوان يك نماد اسلامی بپوشد. اين­ کار، ملي‏گرايي نيست، بلكه به معناي اطاعت از نبي اكرم (ص) و تبليغ نظام اخلاقي اسلام برای عبور از دنياست.

 

چادر، حجاب آرمانی است. البته قبل از اين که «چادر» اهميت داشته باشد «فرهنگ چادر» اهميت دارد. فرهنگ چادر، زنان را به عدم تبرّج دعوت می کند؛ بنابراين، چادر بايد موجب عدم تبرّج شود و اگر چادری بدن نما يا شيک وجود داشته باشد که موجب جذابيت زن در چشم نامحرم شود، حتما با فلسفه حجاب و فرهنگ چادر منافات خواهد داشت.

 

بهترين رنگ برای چادر، رنگ مشکی است؛ چون رنگ مشکی هيبت دارد و موجب دفع نامحرم می شود. همچنين رنگ مشکی، نور را در داخل خود جمع می کند و بازتاب ندارد و لذا پوشنده است و به فرهنگ حاکم بر حجاب و چادر، نزديکتر است.

 

اگر قرار باشد حجاب با تحقیر ترویج شود، حجاب از جامعه رفع می‏ شود، حجاب، لباس كرامت است و اگر قرار باشد آن را با تهديد و تحميل و تحقير، ترويج دهند، موجب اهانت به حجاب و کاهش منزلت آن خواهد شد. البته در مواقع ضروری و در مقابل صف شکنان، استفاده از زور هم لازم است اما به عنوان يک استراتژی، بايستی حجاب را همراه با عزت، كرامت و عشق گسترش داد؛ به ­ويژه بايد مبانی حجاب و فرهنگ الهی و ضداستکباری حاکم بر آن را تشريح نمود.

[ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:28 ] [ حبیب ]

[ ]

شیطان سه بارناله کرد:
1-هنگام خروج از بهشت
2- هنگام بعثت پیامبر حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص)
3-هنگام نزول سوره ی مبارکه حمد
http://images.papaseno.multiply.com/image/1/photos/upload/300x300/SgPL9goKCGoAAGpNiBE1/alfateha.gif?et=gZ1X2KZdB+KPUjV0x+d5HA&nmid=0

[ سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,

] [ 14:4 ] [ حبیب ]

[ ]

[ سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,

] [ 14:1 ] [ حبیب ]

[ ]

اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود كه پدر دو امام و يازده امام باواسطه بود
اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود كه يك ضربتش بهتر ازعبادت جن و انس بود
اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود كه قبل از سن تكليف ايمان آورد(10سالگي).0
اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود كه انگشتر خود را در ركوع به سائل  داد
اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود كه هم خودش هم همسرش معصوم بود
اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود كه خدا در قرآن به نفس اسبش ياد ميكند(والعاديات ضبحا)0
اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود كه جاي رسول خدا خوابيد تا او درامان باشد
اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود كه رسالت بدون وي قبول نيست(بلغ ما انزل ربك)00
اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود كه هزار اسير را در راه خدا آزاد كرد
اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود كه در احد 60جاي بدنش زخم شد ولي بازهم جنگيد
اميرالمومنين تنها كسي بود كه فاتح  قلعه خيبر دو انگشت بود كه 40 سرباز  درش را باز و بسته ميكردن
اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود كه پيمبر  عرقش را گرفت و گفت تبرك است
اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود كه خدا گفت محمد ياولايتش را معرفي كن يا رسالتت قبول نيست
اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود  هم تولدش هم شهادتش درخانه خدا بود
اميرالمومنين علي (ع)تنها كسي بود كه قاتل خود را ازخواب بيدار كرد

[ یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:41 ] [ حبیب ]

[ ]

 

 

 

 

تمام دفترم را ورق می زنم
اینبار برای تو قلم می زنم

می نویسم از حضور تو،از غیبت من...
می نویسم از عبور تو،از جاماندن من...

افسران - تمام دفترم را....

[ شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,

] [ 19:0 ] [ حبیب ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه