می نویسم از قلب مهربانت، از آن احساس پاکت
می نویسم ازعشق چون خیلی آن مهرومحبتت دراعماق دلم نشسته است
می نویسم از چشمهای زیبایت،ازصدای قشنگت،ازنگاه پرازعشقت
با صداقت می نویسم نخستین عشقم تویی؛وبا یکدلی می نویسم
که با تو بی نیازم
گاهی حضور عشق چه دلگیر می شود
بس دل که از ترانه و گل سیر می شود
ابر کریم در گذر از کوچه ی سکوت
پس لرزه های تندر شبگیر می شود
از وعده های پوچ و فریبانه ی لبی
این دل به دست ثانیه ای پیر می شود
گرچه رهاست،دل، چو پرستو در آسمان
با واژه های تلخ تو زنجیر می شود
وقتی که بوسه های تو گرمی نمی دهند
آری! حضور عشق چه دلگیر می شود!
بی تو
روزگارم را سیاهی ول نمی کند
موی سرم را
......
سپیدی
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
ومن چه ساده ام که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام....
چــــــشمانم را روی هـــــم می گــــذارم بـــــــلکه یادت را فـــــراموش
کنم...
تــــــو بگو دلــــــکم
مگر می شـــــــود یـــــک عــــــمری را فراموش کــــــرد؟!